شهدا سال 63 -زندگینامه شهید ذبیح الله حقیقی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
شهید در اُفق دید، جز خدا را نمیبیند و سررشته کار را جز به دست عشق نمیسپارد. ذبیحالله از عاشقانی است که در اولین روز از شهریورماه سال ۱۳۳۸ در شهرستان نیریز به دنیا آمد. گویی پدر دریافته بود که این نورسیده روزی ذبیح راه خدا خواهد شد، این بود که نام او را ذبیحالله نهاد و با عشق به خدا او را پرورد. برای کسب معرفت به دست استادان دبستان امیرکبیر محله سادات سپرد. دوره ابتدایی را...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
شهید در اُفق دید، جز خدا را نمیبیند و سررشته کار را جز به دست عشق نمیسپارد. ذبیحالله از عاشقانی است که در اولین روز از شهریورماه سال ۱۳۳۸ در شهرستان نیریز به دنیا آمد. گویی پدر دریافته بود که این نورسیده روزی ذبیح راه خدا خواهد شد، این بود که نام او را ذبیحالله نهاد و با عشق به خدا او را پرورد. برای کسب معرفت به دست استادان دبستان امیرکبیر محله سادات سپرد. دوره ابتدایی را...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید علی محمد عنایت الهی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
از شهید گفتن و از شهادت نوشتن، کلام آدمی را دلنشین، قلم و سطور نگاشته را الهی میکند. چون شهید با خون خود، همه خوبیها را امضا کرده و درس الهی شدن را به بشریت آموخته است. علیمحمد، از قبیله شهیدانی است که سال ۱۳۳۸ در شهرستان نیریز، میان خانوادهای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. از همان کودکی علاقه به اسلام، قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت (ع) باتربیت خانواده در دلش جای گرفت. دوره ابتدایی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
از شهید گفتن و از شهادت نوشتن، کلام آدمی را دلنشین، قلم و سطور نگاشته را الهی میکند. چون شهید با خون خود، همه خوبیها را امضا کرده و درس الهی شدن را به بشریت آموخته است. علیمحمد، از قبیله شهیدانی است که سال ۱۳۳۸ در شهرستان نیریز، میان خانوادهای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. از همان کودکی علاقه به اسلام، قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت (ع) باتربیت خانواده در دلش جای گرفت. دوره ابتدایی...
وصیتنامه شهید محمد تقی سرپوش
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد محمد تقي سرپوش »
بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدای شهیدان و بنام خدای خمینی پیام با شماست ای جوانان، ای مجاهدان ایرانی و ای مجاهدان اسلام و ای رهروان الله، مدتی است از شهرم، از شهری که برایم غم بود و کور، به شهری سفر کردم که جای پای دلیران ایران و اصحاب حسین(ع) است که در این شهر جنگیدند و چنان اسلام را یاری نمودند که قدرت تفکر را از دشمن گرفتند. من در اینجا خیلی چیزها را یافتم و خیلی به...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد محمد تقي سرپوش »
بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدای شهیدان و بنام خدای خمینی پیام با شماست ای جوانان، ای مجاهدان ایرانی و ای مجاهدان اسلام و ای رهروان الله، مدتی است از شهرم، از شهری که برایم غم بود و کور، به شهری سفر کردم که جای پای دلیران ایران و اصحاب حسین(ع) است که در این شهر جنگیدند و چنان اسلام را یاری نمودند که قدرت تفکر را از دشمن گرفتند. من در اینجا خیلی چیزها را یافتم و خیلی به...
شهدا سال 62 -زندگینامه شهید محسن کوهکن
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهید محسن کوهکن »
شهید را با غیر او، فاصله فرسنگهاست. شهید مرگ را خود برمیگزیند، و با آغوش باز پذیرای آن میشود. اگر کسی چون شهید نبود، دغدغه مرگ، لذت زیستن را از او خواهد گرفت. محسن کوهکن از گروه کسانی بود که لذت بودن و زیستن را چشیده بود. او که 1 /4/ 1344 در شهرستان نیریز، در خانوادهای مذهبی با طراوات وجود بهاریش، گرمای تابستان را به فراموشی برد. کودکی را با شور و نشاط پشت سر گذاشت. از...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهید محسن کوهکن »
شهید را با غیر او، فاصله فرسنگهاست. شهید مرگ را خود برمیگزیند، و با آغوش باز پذیرای آن میشود. اگر کسی چون شهید نبود، دغدغه مرگ، لذت زیستن را از او خواهد گرفت. محسن کوهکن از گروه کسانی بود که لذت بودن و زیستن را چشیده بود. او که 1 /4/ 1344 در شهرستان نیریز، در خانوادهای مذهبی با طراوات وجود بهاریش، گرمای تابستان را به فراموشی برد. کودکی را با شور و نشاط پشت سر گذاشت. از...
حالت تهوع و کلاه آهنی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از روزهایی که گردان کمیل برای انجام تمرینات هلیبرد در اصفهان مشغول آموزش نظامی بود، 14 نفر از بچهها را برای انجام عملیات سوار بالگرد میکنند. در ضمن پرواز یکی از آنها دچار حالت تهوع و استفراغ میشود. کمک خلبان بالگرد متوجه موضوع شده و کلاه آهنی یکی از برادران دیگر را بر میدارد و در مقابل وی میگیرد. ایشان نیز استفراغ خود را به داخل آن کلاه میریزد. بچهها از این موضوع به خنده می افتند...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از روزهایی که گردان کمیل برای انجام تمرینات هلیبرد در اصفهان مشغول آموزش نظامی بود، 14 نفر از بچهها را برای انجام عملیات سوار بالگرد میکنند. در ضمن پرواز یکی از آنها دچار حالت تهوع و استفراغ میشود. کمک خلبان بالگرد متوجه موضوع شده و کلاه آهنی یکی از برادران دیگر را بر میدارد و در مقابل وی میگیرد. ایشان نیز استفراغ خود را به داخل آن کلاه میریزد. بچهها از این موضوع به خنده می افتند...
گفتن نگوئید
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در آستانه عملیات والفجر 8 به برادران گردان گفته بودند که اگر کسی از شما در مورد مقر گردان، تعداد نیروها و... سئوال کرد به او جواب ندهید. بدانید که این موارد محرمانه هستند و ممکن است سوال کننده خودی نباشد و اطلاعات نیروها به دست دشمن بیفتد. یک روز فردی از شهید محسن پرهوده سئوال میکند. برادر شما چند نفر هستید؟ در جواب میگوید: به اندازه کافی هستیم، مجددا" سئوال کرده بود از کدام گردان هستید؟ ایشان...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در آستانه عملیات والفجر 8 به برادران گردان گفته بودند که اگر کسی از شما در مورد مقر گردان، تعداد نیروها و... سئوال کرد به او جواب ندهید. بدانید که این موارد محرمانه هستند و ممکن است سوال کننده خودی نباشد و اطلاعات نیروها به دست دشمن بیفتد. یک روز فردی از شهید محسن پرهوده سئوال میکند. برادر شما چند نفر هستید؟ در جواب میگوید: به اندازه کافی هستیم، مجددا" سئوال کرده بود از کدام گردان هستید؟ ایشان...
شهدا سال 61 -وصیتنامه شهید احمد حیدری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد احمد حيدري »
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام به امت غیور ایران و درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و روحانیت مبارز، اکنون که با قلبی سرشار از عشق به الله و مکتب انسانساز اسلام، میروم که وارد کربلای زمان خود شوم و با خون خود جواب ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان را بدهم، لذا میخواستم پیامی به برادران و خواهرانم بدهم، البته من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی به برادران و عزیزان بدهم و لکن میگویم...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد احمد حيدري »
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام به امت غیور ایران و درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و روحانیت مبارز، اکنون که با قلبی سرشار از عشق به الله و مکتب انسانساز اسلام، میروم که وارد کربلای زمان خود شوم و با خون خود جواب ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان را بدهم، لذا میخواستم پیامی به برادران و خواهرانم بدهم، البته من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی به برادران و عزیزان بدهم و لکن میگویم...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید اسماعیل سیارسامانی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
مرغان صحرایی و بلبلان باغ و چمن، شکفتن غنچههای بهاری را با آواز دلنشین خود جشن گرفته و وزش نسیم بهاری، لالههای سرخ را در کنار شقایقهای زیبا به رقص واداشته بود. عطر گلهای محمدی با رایحه دلانگیز یاسهای سفید روح و جان را نوازش میداد. در گوشهای از شهرستان نیریز، و در میان خانهای باصفا، خانوادهای مذهبی و متدین، چشمانتظار شکفتن غنچه زیبای اسماعیل بودند. ۱۳۴۲/۱/۱۰ بود که شکوفا شد. با باغبانی پدر و مادر مهربان خود،...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
مرغان صحرایی و بلبلان باغ و چمن، شکفتن غنچههای بهاری را با آواز دلنشین خود جشن گرفته و وزش نسیم بهاری، لالههای سرخ را در کنار شقایقهای زیبا به رقص واداشته بود. عطر گلهای محمدی با رایحه دلانگیز یاسهای سفید روح و جان را نوازش میداد. در گوشهای از شهرستان نیریز، و در میان خانهای باصفا، خانوادهای مذهبی و متدین، چشمانتظار شکفتن غنچه زیبای اسماعیل بودند. ۱۳۴۲/۱/۱۰ بود که شکوفا شد. با باغبانی پدر و مادر مهربان خود،...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید مسعود شاهسونی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
شهیدان، در طلب عشق، بستر عافیت را رها کرده و عرصه حماسه و شهادت را برگزیده بودند. معشوق نیز در انتظار آنان، در وادی «اعلی علیین» خوان خود را گسترده و ملائک آستان را به استقبالشان گسیل کرده بود. یکی از عاشقان این معرکه، مسعود شاهسونی است که روز دهم خردادماه ۱۳۴۴، دریکی از خانوادههای زحمتکش و مذهبی روستای حاجیآباد نیریز پا به عرصه هستی نهاد. چهره لبریز از سعادت و خوشبختی او خانواده را بر آن داشت...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
شهیدان، در طلب عشق، بستر عافیت را رها کرده و عرصه حماسه و شهادت را برگزیده بودند. معشوق نیز در انتظار آنان، در وادی «اعلی علیین» خوان خود را گسترده و ملائک آستان را به استقبالشان گسیل کرده بود. یکی از عاشقان این معرکه، مسعود شاهسونی است که روز دهم خردادماه ۱۳۴۴، دریکی از خانوادههای زحمتکش و مذهبی روستای حاجیآباد نیریز پا به عرصه هستی نهاد. چهره لبریز از سعادت و خوشبختی او خانواده را بر آن داشت...
مگس و مجس
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات والفجر 10 که در منطقه عملیاتی خرمال انجام شد. بچهها دو سرباز عراقی را به اسارت میگیرند و برای چند ساعتی آنها را نزد خود نگه میدارند. آنها با تکلم ناقص عربی شروع میکنند با اسیران مکالمه کردن. به آنها محبت کرده و به شوخی کردن میپردازند، یکی از برادران به دو سرباز عراقی تخمه کدو تعارف میکرد و میگفت، بگو "کدو"، بگو "مگس" و سرباز عراقی میگفت: "مجس" و همه میخندیدند. موقعی که میخواستند...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات والفجر 10 که در منطقه عملیاتی خرمال انجام شد. بچهها دو سرباز عراقی را به اسارت میگیرند و برای چند ساعتی آنها را نزد خود نگه میدارند. آنها با تکلم ناقص عربی شروع میکنند با اسیران مکالمه کردن. به آنها محبت کرده و به شوخی کردن میپردازند، یکی از برادران به دو سرباز عراقی تخمه کدو تعارف میکرد و میگفت، بگو "کدو"، بگو "مگس" و سرباز عراقی میگفت: "مجس" و همه میخندیدند. موقعی که میخواستند...